با تشدید فرایند جهانی شدن بعد از پایان جنگ سرد از یکسو و حرکت نظام بینالمللی ازحالت دوقطبی به سمت نظام تکقطبی وعدم جایگزینی این نظام بهطور کامل و در نتیجه، قرارگیری در دوران در حال گذار، ماهیت بسیاری از فرآیندهای سیستمی ازجمله جنگها و تعارضات دستخوش تحول شد. این مقاله با تمرکز موضوعی بر تعارضات نامتقارن به عنوان زاییدهی تحولات جدید میکوشد تا با نگاهی به بستر تحولات جامعهی بینالمللی بعد از جنگ سرد تلاشهای هنجاری و در ادامه نهاد جامعهی بینالمللی را در مواجهه با این تعارضات مورد بررسی قرار دهد و در این راستا پاسخگویی به سؤالات ذیل را دنبال خواهد کرد: 1- مهمترین هنجارها ونهادها در عرصهی جامعهی بینالمللی بعد از دوران جنگ سرد پیرامون تعارضات نامتقارن کدامند؟ 2- تا چه اندازه این هنجارها توانستهاند در پیشگیری و جلوگیری از رخداد این پدیدهها کارآمد باشند؟ با در نظرگیری این دو پرسش محوری، فرضیهای که رد یا تأیید آن هدف پژوهش حاضر را نشان میدهد، عبارت است از اینکه در دوران بعد از جنگ سرد مهمترین هنجارها و نهادها که در برگیرندهی کنوانسیونهای بینالمللی و منطقهای و نیز قطعنامههای سازمان ملل میباشد عمدتاً پیرامون تروریسم، نسل کشی و پاکسازی قومی به عنوان اصلیترین نوع تعارضات نامتقارن شکل گرفتهاندو گرچه این هنجارها توانستهاند با تولید معانی، ظرفیتهای بینالمللی را برای مواجهه با این پدیدهها ارتقا بخشند اما روندهای حاکم بر حوزهی عملیاتی روابط بینالملل از یکسو و نوع نگرش دولتها به قواعد و هنجارهای حقوق بینالملل از سوی دیگر نشان از ناکارآمدی آنها به عنوان یک اقدام مستقل است. این نوشتار با فرض اینکه گرچه این هنجارها ونهادها توانستهاند با تولید معانی، ظرفیتهای بینالمللی رابرای مواجهه ارتقا دهند، امّا روندهای حاکم برحوزهی عملیاتی روابط بینالملل نشان داده است که مواجهه با این نوع از نبردها (که بسیاری از کشورها تا کنون از آن آسیب دیدهاند) نیازمند مجموعهای از عوامل در کنار یکدیگر نظیر حذف عوامل ریشهای منجر به این تعارضات، ضدحمله، ایجاد ساز و کارهای حقوقی و همکاریهای بینالمللی است.