زندگی اجتماعی انسان بدون پایهگذاری هیئت حاکمهای که امروزه «دولت» نام گرفته، امکانپذیر نبوده است. در عین حال، شواهد تاریخی بویژه واقعیات دنیای معاصر نشان میدهد که «بحران و سیاست» همواره پنجه در پنجه یکدیگر داشتهاند بهگونهای که به جرأت میتوان گفت رویارویی دولت با بحران، در دنیای کنونی به امری بدیهی بدل گشته است. اما دولتها رویایی بحرانهای فراروی جامعه، به ایفای نقشهای مهمی میپردازند که از سوی هیچ سازمان دیگری قابل انجام نیست. در عین حال، تجربه جوامع مختلف نشان میدهد که مقابله با بحران اولاً در سازوکارها و فرآیندهای اندیشیده و منسجمی صورت میپذیرد که در چارچوب «مدیریت بحران» قابل نامگذاری است؛ و دوم اینکه مجموعه این سازوکارها به منظور تسهیل و تضمین تحقق اهداف میبایست از رهگذر قالبهای حقوقی در کلیت سازمان اجتماعی (دولت ـ مردم) تثبیت و تحکیم گردد. مقالهی پیشرو، تلاشی است در جهت شناخت وظایف عمومی دولت، و نقشهای خاص ارکان آن در زمینه رویارویی با انواع بحرانها.