امریکاییها اعتقاد دارند که در دهة 1990 و در آستانة قرن بیست و یکم به آن دسته از توانمندیهایی نائل گردیدهاند که تاکنون هیچ یک از کشورهای هژمونیک در نظام بینالملل از آن برخوردار نبودهاست. براساس چنین ادراکی دو رویکرد کاملاً متفاوت برای ادارة امور جهانی ارایه شدهاست. گروه اول را "بینالمللیگرایان" لیبرال تشکیل میدهند. نماد عینی آنان را در سیاست داخلی و روابط خارجی باید در رفتارهای سیاسی و تصمیمات اعضای کابینة کلینتون در دورة دوم ریاست جمهوری وی مورد توجه قرار داد. گروه دوم از اواسط دهة 1990 ظهور یافتند. آنان توانستند کنترل کنگرة امریکا را در دست بگیرند. این افراد درصددند تا "هژمونیکگرایی امریکا" را براساس رویکردهای مبتنی بر نظامیگری و چالشگری هویتی با سایر گروههای فرهنگی و مذهبی پیگیری کنند. آنان عمدتاً تحت تأثیر رویکردهای مبتنی بر "رئالیسم ساختارگرا" میباشند.درنتیجه، قدرت را به عنوان محور اصلی شکلبندیهای سیاسی در نظام بینالملل تلقی میکنند. از سوی دیگر میتوان ریشههای مشهودی از فرهنگگرایی و هویتگرایی هانتینگتونی را در جهتگیری و رفتار سیاست خارجی آنان مشاهده کرد. به همین دلیل میتوان گروه دوم را به عنوان "بینالمللیگرایان محافظهکار" اطلاِ نمود. آنان اعتقاد دارند که در اواخر دهة 1990 نمادهایی از رفتار متناقض در ساختار سیاسی و روند سیاست خارجی امریکا ایجاد شدهاست. در چنین شرایطی از یک سو، قدرت نظامی و اقتصادی امریکا به گونهای افزایش یافته که برتری آماری آن کشور را نمایش میدهد و از سوی دیگر، بسیاری از گروههای سیاسی، هویتی و ملی چالشهایی را در برابر امریکا ایجاد میکنند. بینالمللیگرایان محافظهکار اعتقاد دارند که چالشهای یادشده قدرت اقتصادی و سیاسی آیندة آمریکا را کاهش میدهد. بنابراین باید "سطح تعهدات امریکا" و ارادة آن کشور برای تثبیت هژمونی را افزایش داد. برای تحقق این امر، نخبگان سیاسی آن کشور "جنگ سرد" جدیدی را ایجاد کردهاند که براساس آن نیروهای داخلی و بینالمللی چالشگر را محدود نمایند. در این مقاله، حادثة 11 سپتامبر به عنوان بازتاب و نمادی از چالشگریهای موجود علیه هژمونیکگرایی امریکا تلقی میشود. بنابراین آنچه را که جورج بوش تحت عنوان "جنگ علیه تروریسم" و "جدال برای عدالت" نامید میتوان واکنشی نسبت به روندهای موجود تلقی نمود. چنین فرآیندی برای غلبه بر چالشها و تحقق آرمانهایی است که در فرهنگ رفتار و سیاست امریکا برای مقابله با تهدیدات ذهنی و عینی وجود دارد. این امر مورد استفادة بینالمللیگرایان محافظهکار قرار گرفت تا هژمونیکگرایی امریکا را براساس ارادة معطوف به کنش بینالمللی تحقق بخشند.