این مقاله در صدد فهم و پاسخ به دو سؤال میباشد؛ چرا رویکرد از دیدگاه این مقاله نوبنیادگرایان[1] با غرب خصمانه و مبتنی بر حمله بوده و چرا برخلاف اسلامگرایان کلاسیک از شیوههای تروریستی جامعهمحور در مبارزه با غرب بهره میگیرند. سازماندهی این مقاله برای پاسخ به دو سؤال فوق در سه بخش است. در بخش اول براساس تعریفی که از گروههای رادیکال از وضعیت خود دارند، «قالببندی دیگری» (غرب)، در نزد آنها چگونه است و چه درکی از آن دارند. در بخش دوم، به شیوههای تعامل با غرب بر اساس درک و دریافت خود میپردازد و در بخش سوم که نتیجهگیری است به جمعبندی و دلالتهای سیاستگذارانه بهعنوان بهرهی پژوهش پرداخته میشود. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که غرب و در رأس آن آمریکا در نزد گروههای اسلامگرای رادیکال در قالب «دشمن صلیبی و اشغالگر سرزمینهای اسلامی و حامی صهیونیست» تصور میشود. این تصور موجد، رابطهی خصمانهی اسلامگرایان رادیکال که با غرب ایجاد شده، با توجه به برداشت نصگرایانهی آنها از مفهوم جهاد و ضرورت آن در شرایط اشغال سرزمینهای اسلامی و بر اساس استدلال «مقابله به مثل توازن فیالرعب» در مقابل«اشغالگر» شیوههای نظامی را انتخاب میگردد. از نظر دلالت سیاستگذارانه این یافتهها نشان میدهد تا زمانی که آمریکا در سرزمینهای اسلامی است و رژیم صهیونیستی با مدد کمکهای نظامی و مالی آمریکا در فلسطین به اشغالگری میپردازد، باید شاهد تداوم خشونتهای نظامی گروههای اسلامگرا بود. روش پژوهش این مقاله، تحلیل محتوایی نامهها، بیانیهها و دستورالعملهای دست اول رهبران القاعده بهعنوان برجستهترین و منسجمترین گروه رادیکال اسلامی است. در این مقاله سعی میشود تا چگونگی توجیه اقدامات تروریستی و نوع جامعهستیزانهی آن از سوی نخبگان مذهبی گروههای نوبنیادگرا مورد بررسی قرار گیرد. 3- نوبنیادگرایی اسلامی (اسلامگرایان رادیکال) در این مقاله، جنبشهای نوین اجتماعی هستند که مدرنیسم فنی فرهنگزدایی شده را با گرایشات سنتی ترکیب میکنند تا با اسلام سنتی و فرهنگ مدرن غربی و جهانی شدن هر مخالفت نمایند و دارای ویژگیهایی چون جهادگرایی، تکفیرگرایی، فراملی بودن، ضد یهودی بودن تا ضد صهیونیسم بودن و نصگرا بودن هستند. برای اطلاعات بیشتر به کتاب «اسلام جهانی شده» نوشته الیور روآ مراجعه شود.