پژوهش یا تحقیق علمی، مجموعهی فعالیتهای منظمی است که براساس یک دیدگاه نظری معین، که متأثر از روششناسی خاصی میباشد، به سؤالاتی میپردازد که در ذهن محقق ایجاد میشود. در هر نظریه یا پارادایمی سه عنصر هستیشناسی، شناختشناسی و روششناسی وجود دارد. ارتباط نظامیافتهی این سه عنصر با یکدیگر، میتواند به ارائهی یک تحقیق با هویت علمی منجر گردد. نظریههای جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک در حال انتقال به وضعیت جدیدی است و سیمای آن بهتدریج دگرگون میشود. اولاً، مسائل، مفاهیم و واژههای جدیدی (از قبیل اقتصاد سیاسی بینالملل، فمینیسم، محیط زیست، ژئوپلیتیک انتقادی، ژئوپلیتیک عمومی، جهانی شدن) در بحثهای جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک مطرح میشوند. ثانیاً، برخی مفاهیم و اندیشههای رایج در جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک (از قبیل حکومت، حاکمیت، مرز، امنیت، حقوق اقلیتها و حقوق بشر) به شیوهی جدیدی تعریف شدهاند. مقالهی حاضر در صدد است تا نشان دهد که چگونه تحول روششناسیها و شناختشناسیهای موجود در جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک، موجب تحول در ساختار نظریهپردازی در جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک شده است. در این زمینه به نقش نظریههای پستمدرن در این عرصهها پرداخته شده است.