از ویژگیهای اساسی دین اسلام جامعیت و جهانشمولی آن است، به طوری که قرآن کریم بیان داشته دین اسلام اختصاص به یک منطقهی جغرافیایی، نژاد، زبان و زمان خاصی ندارد، به تبع این ویژگی دولت اسلامی که در چارچوب ایدئولوژی اسلامی به سازماندهی اهداف سیاست خارجی خود میپردازد نمیتواند خود را فارغ از این ویژگی جهانشمولی و جامعیت بداند. اما مسأله اینجاست که دولت اسلامی به دلیل این ویژگی جهانشمولی همراه با عقبهی تاریخی از فتوحات اسلامی همواره در معرض این اتهام قرار داشته که شمشیر جزء جداییناپذیر این دین در حوزهی سیاست خارجی بوده است. براساس این نگرش مغرضانه، دولت اسلامی در حوزهی سیاست خارجی در نهایت راهی جز جنگ را برای بسط و پیاده کردن کامل اسلام برنمیتابد. بنابراین، با وجود چنین نگاه بدبینانه و مغرضانه در عرصهی روابط بینالملل نسبت به غایت و آرمان نهایی سیاست خارجی دولت اسلامی، دولت اسلامی در کسب اعتماد و همکاری بینالمللی با محدودیت مواجه بوده است. چنین نگرشی نه تنها باعث تخریب چهرهی واقعی اسلام شده و از تواناییهای این دین در ایجاد مفاهمه در سطح بینالمللی کاسته بلکه خوراک نظری مناسبی نیز برای مشروعیتبخشی به اقدامات ناموجه گروههای رادیکال و خشونتطلب اسلامگرا فراهم آورده است . اما از آنجایی که اسلام دین تعادل است و افراط و تفریط را به هیچ وجه پذیرا نمیباشد و آنچه در اسلام اصالت دارد حق است. نگارنده در این مقاله با مطالعهی توصیفی - تحلیلی منابع تحدیدکنندهی سیاست خارجی (قرآن و سنت)، بیان میدارد آنچه که برای دورنمای سیاست خارجی دولت اسلامی میتوان متصور شد اولویت صلح است و نه جنگ.